نویسنده: مژگان شیخی
امام رضا بر سر مزار پیامبر نشسته بود و حرف میزد . یارانش این طور مواقع تنهایش می گذاشتند .......
نویسنده: آتوسا صالحی
ای زیبای خفته که هزاران سال بر این خاک ایستادهای و به آمد و رفت مردمان می نگری ........
قصه های شاهنامه ( گرد آفرید)
نویسنده: آتوسا صالحی
کاوش خشم سیاوش را از چشم هایش می خواند : سخن کدام را بپذیرم ؟ که راست می گوید و .......
نویسنده: شهلا شریفی
ناگهان زال به یاد سیمرغ افتاد . خوشحال شد و به سیندخت مژده داد . بلافاصله منقلی آورد .........
نویسنده: محمد حسن شیرازی
مدت کوتاهی بیشتر نگذشته بود که ناگاه سلیم چون اسپند از جا برخاست.................
نویسنده: مهدی آذر یزدی
قنبر غلام حضرت علی آن حضرت را بسیار دوست داشت و چون بیرون می رفت قنبر هم با شمشیری .........
قصه های خوب برای بچه های خوب
نویسنده: پرویز امینی
در تابستانی گرم چهار مرد کار روزانه خود را به پایان رسانده بود و می خواستند ......
داستان های زیبای مولوی انگور و عنب
نویسنده: محمد میر کیانی
پاپر , بال و پری زد و خودش را از توی دست های صاحبش بیرون کشید و پر گرفت و ...........
نویسنده: خلیلی هیبتی
سعی می کند پشت به کسی نایستد ننشیند خم نشود ............
نویسنده: عابدینی منش
صفحه های چرخان سبز رنگ را به ترتیب یکان دهگان و صدگان از راست به چپ....
بابا هفت و بازی های عدد اوز
نویسنده: ترجمه لیدا کاووسی
نویسنده: جن گرین
چرا باید مواظب طبیعت باشیم
نویسنده: الگا و آلکسیس لوکای
نویسنده: دکتر زهرا خانلری
نویسنده: دکتر کاووس حسن لی
نویسنده: مولف
صبح بخیر پدر صبح بخیر مادر
نویسنده: دومینیک دوسن مارس
نویسنده: دومینیک دوسن مارس
نویسنده: دومینیک دوسن مارس
نویسنده: اینگر ساندبری
وقتی آنا کوچولو سرما خورده بود
نویسنده: داریوش هفت برادران
نویسنده: داریوش هفت برادران
نویسنده: داریوش هفت برادران
نویسنده: 1
قصه های خوب برای بچه های خوب قصه شیخ بها
نویسنده: مهدی آذریزی
قصه های خوب برای بچه های خوب قصه مثنوی مولوی
نویسنده: مهدی آذریزی
قصه های خوب برای بچه های خوب قصه گلستان و ملستان
نویسنده: مهدی آذریزی
قصه های خوب برای بچه های خوب قصه 14 معصوم
نویسنده: افسانه شعبان نژاد
نویسنده: آن مک کی
ماجراهای پسر کوچلو و دایناسور
نویسنده: شکوه قاسم نیا
قصه های کوچک برای بچه های کوچک 1
نویسنده: کارن برایانت مول
نویسنده: طاهره خلیلی کسمایی
نویسنده: شکوه ئقاسم نیا
قصه های کوچک برای بچه های کوچک
نویسنده: بهنام امری دهزیری
نویسنده: افروز بادیه پیما
نویسنده: آنت لنگن
فلیکس و ماجراهای ماشین زمان
نویسنده: هری یت زیفرت- فرد ارلیش
نویسنده: جف آرتس و ماریت تورن کویست
نویسنده: بازنویسی شهره یوسفی
نویسنده: براساس یک قصه قدیمی
نویسنده: بازنویسی شده
قصه های خوب برای دختر بچه های خوب
نویسنده: کریستوفر گریگوروسکی
نویسنده: ماری اوئیس فیتز پاتریک
نویسنده: انتوان دوسنت اگزوپری
نویسنده: مارتین وادل
بیا برویم خانه، خرس کوچولو
نویسنده: محمد حمزه زاد
تصمیمهای کبری 2 خوابهای عجیب
نویسنده: شکوه قاسم نیا و مژگان شیخی
نویسنده: شکوه قاسم نیا و مژگان شیخی
نویسنده: مارتین وادل
خوابت نمی برد، خرس کوچولو
نویسنده: جن گرین
چرا باید در مصرف انرژی صرفه جویی کنم؟
نویسنده: جن گرین
چرا باید در مصرف آب صرفه جویی کنم؟
نویسنده: لارن چایلد
کتاب می خواهم از درخت ها مراقبت کنم
نویسنده: لارن چایلد
کتاب می خواهم از حیوانات حمایت کنم
نویسنده: داریوش صادقی و فاطمه ندافی
نویسنده: داریوش صادقی - فاطمه ندافی
نویسنده: دکتر هوشنگ اشترانی
نویسنده: مترجم سمیرا جعفری
نویسنده: علی اکبر اسکندری
نویسنده: بهزاد قلانی
مهارت گروهی
چه کاری خوبه ؟چه کاری بده؟ دو به هم زنی
نویسنده: زهره پریرخ
بازی با آوا بازی با الفبا (2)
نویسنده: مترجم سمیرا جعفری
نویسنده: مترجم سمیرا جعفری
نویسنده: حورا سلامت حقیقی
نویسنده: حورا سلامت حقیقی
نویسنده: مجتبی عبدی اسکندری
نویسنده: فاطمه خواجه افضلی
نویسنده: زهره پریرخ
بازی با آوا , بازی با الفبا (3)
نویسنده: نادر ابراهیمی
مهارت گروهی
نویسنده: لی آنه اشنایدر
سارا به دندانپزشکی می رود؟
نویسنده: مندی راس
ری ری راه راه ببری که صدایش را گم کرد
نویسنده: ملانی جویس
هتی هیس هیس ماری که دمش گره خورده بود
نویسنده: ملانی جوبس ،رونه رندل
آوای آویزون گوریلی که نمی توانست تاب بخورد
نویسنده: مندی راس
گودی گنده فیلی که نمی توانست شیپور بزند
نویسنده: رونه رندل
غری غرشی شیری که تنبل بود
نویسنده: شاگاهیراتا
دیو سه چشم و پسرک هیزم شکن
نویسنده: یورک اشتاینر
خرسی که می خواست خرس باقی بماند
نویسنده: مرتضی خسرونژاد
خورشید توی آسمون و خورشید توی دل من
نویسنده: مترجم سعید نوروزی
نویسنده: مو ویلمز
به کبوتر اجازه نده اتوبوس براند
نویسنده: مرتضی خسرونژاد
کتاب یک عکس خیلی خلی عجیب
نویسنده: سهیل محمودی
دختر که می خواست پرنده باشد
نویسنده: یان گراهام
آیا دلتان می خواهد سرنشین آپولو 13 بودید؟
نویسنده: مایکل فرد
آیا دلتان می خواهد ورزشکار یونانی بودید؟
نویسنده: دویی یه خوا
مورچه کوچولو ، کرم چاقالو
نویسنده: مرتضی خسرونژاد
قصه،بازی، شادی
پسرا شیرن مثل شمشیرن دخترا موشن مثل خرگوشن
نویسنده: داریوش صادقی و فاطمه ندافی
نویسنده: داریوش صادقی و فاطمه ندافی
نویسنده: شاگاهیراتا
قصه های شیرین جهان
نویسنده: آناهیتا تیموریان
نویسنده: رضوانه دانشی و فیاضه دانشی
نویسنده: مرتضی خسرونژاد
منوبخوری چاق میشی شغال توی باغ می شی
نویسنده: اعظم تبرائی
آدم برفی و قلب اسرار آمیز
نویسنده: ویک پارکر
وسایل باغبانی را می شناسی
نویسنده: مترجم فهیمه مرادی
نویسنده: اسماعیل هنرمند نیا
نویسنده: داریوش صادقی -مریم ماستری
نویسنده: ماندانا یوسف فرهنگ
نویسنده: داریوش صادقی و فاطمه ندافی
نویسنده: شل سیلوراستاین
برگزیده سومین جشنواره کشوری دانایی توانایی
نویسنده: اقتباس از کلیله و دمنه
نویسنده: الهه فدائی تهرانی
مهارت دوست یابی
نویسنده: داریوش هفت برادران
مهارت مهربانی
نویسنده: اکرم سلیمانی
مهارت تلاش و پشتکار
نویسنده: پیوند فرهادی
مهارت پذیرش خود
نویسنده: الهه فدائی تهرانی
مهارت مشاهده
نویسنده: سولماز خواجه وند
مهرات پند پذیری
نویسنده: محمد رضا رحمانی
مهارت غلبه بر ترس
شیری که نمی خواست سلطان باشد
نویسنده: الهه فدائی تهرانی
مهارت قدرشناسی
نویسنده: داریوش هفت برادران
مهارت عاقبت اندیشی
نویسنده: داریوش هفت برادران
مهارت گروهی
نویسنده: ابراهیم عامل محراب
آموزش مهارت حل مسئله
نویسنده: مجید ملا محمدی
پیر مردی که همه به او احترام می گذاشتند جلو آمد و پرسید .........
قصه های قرانی ( من ماه را می خواهم)
نویسنده: مجید ملا محمدی
چند مرد روی یک تپه کوچک نشسته بودند غروب از راه رسید دیگر از افتاب داغ خبری نبود پیر مردی با بغل دستی اش حرف می زد ...........
قصه های قرانی ( کار زشت ثعلبه )
نویسنده: نوری ایجادی
پرنده خوشبخت و شاد بود لانه ای روی دیوار خانه ابو طالب ساخته بود و سالها بود که در ان جا ........
نویسنده: مریم شریف رضویان
شاه که با حیرت کارهای دلقک را نگاه می کرد و از این اعمال او خنده اش گرفته بود ........
نویسنده: نورا حق پرست
مار خال خالی از زیر سبزه ها بیرون آمد به شیر کوچولو گفت : سلام چرا غمگین هستی ؟
نویسنده: دن گاتمن
چند رو ز بعد آقای ناوال از توی بلند گو گفت : خانم بریج لطفا به دفتر بیاید . راستی روز عکس انداختن ........
خانم بادی نویسنده غیر عادی
نویسنده: سعید خاکسار
وقتی پیشاهنگها براب خرس مامان دست تکان می دادند بابا یواشکی از پله ها بالا رفت ........
نویسنده: ناصر یوسفی
دفتر نقاشی امید پر بود از نقاشی او می خواست خیلی چیزها بکشد اما فقط یک ماجرا را نقاشی می کرد ............
قصه هایی برای خواب کودکان (ابان)
نویسنده: زینب علیزاده
کرکس و کلاغ در یک جنگل سر سبز با هم زندگی می کردند یک روز که هر دوی انها روی شاخه یک درخت بزرگ و سرسبز نشسته بودند...........
قصه های پند اموز بوستان و گلستان
نویسنده: اعظم بزرگی
بازار ماهی فروشان شلوغ بود . روی ماهیی ها یخ ریخته بودند . زن ها با زنبیل های رنگی در دست توی بازار می گشتند ..........
نویسنده: مجتبی حیدر زاده
غازی کنار رودخانه ای زندگی می کرد این غاز برای خودش زندگی ارام و راحتی داشت روزها می رفت ..........
نویسنده: جمال الدین اکرمی
تارا نشست روی صخره ی ساحلی . زل زد به مرغ دریایی دست آموزش که روی امواج آرام دریا بال می کشید........
نویسنده: پل ژاک بنزن
دیابلو با یک جست روی پیش خوان گیشه پرید و.....
نویسنده: تیژی روبرت
مامان می گوید نه این جواب مرا خیلی عصبانی می کند وقتی عصبانی می شوم ...........
نویسنده: مرضیه امامی
در گوشه ای از این دنیای بزرگ و رنگارنگ زیر آسمون کبود دهی بود که در نزدیکی آن باغی بزرگ ............
نویسنده: مرتضی خسرو نژاد
ماه یک روز با خودش گفت : من که ماه بلند آسمونم . چرا باید همه اش تنها بمونم ؟ و بعد..............
نویسنده: طاهره نیازمند
روزی از روزها پیامبر خدا سلیمان با شکوه و جلال سلطنت به همراه لشکر عجیب خود در حرکت بود . سپاه عظیم او......
نویسنده: تونی گراس
هالی عادت بدی داشت کارهایی می کرد که حال دیگران را به هم می زد .........
نویسنده: تونی گراس
ددی دختر بی عرضه ای بود . وقت راه رفتن به در و دیوار می خورد و خودش را نوازش می کرد یا اینکه .....
نویسنده: تونی گراس
نانی همیشه از درد می نالید . چون انگشتش درد می کرد گوشه سرش باد کرده بود , صورتش را هم پشه
نویسنده: تونی گراس
شو شو هر چه می خورد سیر نمی شد او حتی وقت خواب هم خوراکی به رختخواب می برد و می خورد البته نیمه شب .......
نویسنده: فرانک با اوم
دختر یتیمی به اسم دوروثی با عمو و زن عمویش زندگی می کرد . کلبه آنها در میان یک چمنزلر بزرگ و قشنگ بود ...
نویسنده: فرانک با اوم
دختر یتیمی به اسم دوروثی با عمو و زن عمویش زندگی می کرد . کلبه آنها در میان یک چمنزلر بزرگ و قشنگ بود ...
نویسنده: زرین رحیم بخش
روزی روزگاری در شهر پاریس پیر زن ثروتمندی که مادام بوری نام داشت زندگی می کرد خانه ی زیبا و باشکوه او در ..........
نویسنده: مهدی علم باز
در شهری کوچک نجار پیری به اسم ژپتو زندگی می کرد . ژپتو نه همسری داشت و نه فرزندی........
نویسنده: جان پاتینس
رابین هود و بچه های شروود دور آتش نشسته و مشغول آماده کردن صبحانه بودند . اما به علت این که .........
نویسنده: علی ذوالفقاری
انسان ها در طول هزاران سال گیاهان و درختانی را که مناسب مصرف انسان ها بوده پرورش داده و آنها را توسعه دادند .......
نویسنده: فرانک آش
مادر خرسه بچه اش را به یک غار برد و به او گفت : از حالا تا اخر زمستان ما توی این غار می خوابیم
نویسنده: حمید گروگان
هیچ کس به درستی نمی دانست چه اتفاقی افتاده است . دو نفر در حالی که عصبانی بودند زیر لب چیزهایی می گفتند ...
نویسنده: سعید عظیمی
دو دایره کنار هم نشسته بودند جلوی آن ها یک راه بود راهی پر از تپه ..........
نویسنده: جوانا کول
معلم ما خانم فریزل همیشه ما را به هیجان انگیز ترین گردش های علمی می برد زمانی که قرار شد ........
سفرهای علمی ( پرواز مثل پرنده)
نویسنده: حمیرا نوروزی
سالهای پیش یک روز صبح زود یک دختر چینی در اتاقش نشسته بود و با صدای بلند نوشته ای را می خواند ...
نویسنده: محمد حسین فلاح زاده
میقات جایی است که حضرت محمد (ص) آن را معین کرده تا مسلمانان وقتی می خواهند برای زیارت خانه خدا به مکه بروند ....
نویسنده: تریس مورونی
وقتی می ترسم قلبم تند می زند و تالاپ و تولوپ می کند مثل اینکه دارد از جا کنده می شود......
نویسنده: لیلا قره گزلو
یک ستاره طلایی رنگ روی مداد جادو می درخشید . مداد جادو دور کتاب داستان چرخی زد و روی جلد آن را خوب نگاه کرد ............
نویسنده: کامبیز ملک شامران
زهره از پشت شیشه نگاهی به بیرون کرد و با خوشحالی گفت : بی بی جان نگاه کن هیچ آبی روی زمین نمانده .......
می روم برای کرم ها لانه بسازم
نویسنده: ایوانا برلیک مازور انیک
هلا پیچ و بونداش راهی دراز در جاده پیش رفتند عاقبت از تنهایی غمگین شدند ...
ماجرا های شگفت انگیز ( هلا پیچ , شاگرد کفاش )
نویسنده: مژگان کلهر
بعد هم کفشدوزک سنجاقک نقره ای را تا آن با لا با لا ها تا دل آسمان تاب داد ......
نویسنده: کورت باومان
حاکم همان طور که سنگها را جمع می کرد با عصبانیت می گفت : ساکت باش من خودم بهتر می دانم که چکار کنم ..........
نویسنده: مارتین وادل
کشاورز از بس توی تخت مانده بود چاق شده بود و لردک بیچاره از بس کار کرده بود دیگر نا نداشت .........
نویسنده: سید مهدی شجاعی
مادر گفت : چرا یک خوردنی مثل عسل سیاه زمستانی یا جوانه تازه علف برا ی بچه ها پیدا نمی کنی ؟ ..........
نویسنده: استرید لیند گرن
برتیل کنار پنجره ایستاده بود و بیرون را تماشا می کرد . او منتظر پدر و مادرش بود .....
نویسنده: فریبا کلهر
روزی فیلی که بچه اش را گم کرده بود توی جنگل می رفت و اورا صدا می زد ........
قصه های قد و نیم قد برای کودکان ( بچه فیل گم شده)
نویسنده: هیتر ایمری
پدر با بیل گودال عمیقی کند . بعد پایه پوشالی را توی گودال گذاشت ............
قصه های مزرعه 1 ( راز متر سک)
نویسنده: هیتر ایمری
تد در کارهای مزرعه به خانواده بوت کمک می کند . گاهی با تراکتور کار می کند .......
قصه های مزرعه 2 ( آتش در انبار )
نویسنده: هیتر ایمری
تراکتور داشت خیلی تند در سرازیری تپه پایین می رفت و سرعتش هر چه بیشتر می شد ......
قصه های مزرعه 3 ( تراکتور ترمز بریده )
نویسنده: هیتر ایمری
یک قسمت از مزرعه چراگاه گوسفندان است . بوت ها هفت گوسفند دارند که در چراگاه زندگی می کنند .......
قصه های مزرعه 4 ( گوسفند بازیگوش )
نویسنده: هیتر ایمری
کره اسب خیلی غمگین و ناراحت بود . پوستش کثیف و نا مرتب شده بود .....
قصه های مزرعه 5 ( کره اسب کوچولو)
نویسنده: هیتر ایمری
بچه ها مو های تن گوش دراز را برس کشیدند دمش را شانه زدند .........
قصه های مزرعه 6 ( الاغ گرسنه)
نویسنده: هیتر ایمری
صبح شنبه بود و خانم بوت و پوپی و سم داشتند صبحانه می خوردند . یک دفعه سم پرسید : چرا گاوها این قدر سر و صدا می کنند .......
قصه های مزرعه 7 ( مهمان های سرزده)
نویسنده: هیتر ایمری
باد خیلی سردی می وزید باد آن قدر شدید بود که درخت ها را تکان می داد و خم و راستشان می کرد .........
قصه های مزرعه 8 (تراکتور در طوفان)
نویسنده: هیتر ایمری
باد خیلی سردی می وزید باد آن قدر شدید بود که درخت ها را تکان می داد و خم و راستشان می کرد .........
قصه های مزرعه 8 (تراکتور در طوفان)
نویسنده: هیتر ایمری
خانم بوت پرسید : قیمت این چهار غاز سفید چند است ؟ می خواهم همه آنها را بخرم .........
قصه های مزرعه 9 ( جمعه بازار)
نویسنده: هیتر ایمری
آن روز قرار بود بچه ها به گردش علمی بروند خانم بوت .....
قصه های مزرعه 10 ( قطار اسب)
نویسنده: هیتر ایمری
اینجا مزرعه درخت سیب است که مال خانواده بوت است آن ها دو تا بچه دارند به اسم پوپی و سم
قصه های مزرعه 11 ( سگ تازه وارد)
نویسنده: هیتر ایمری
مزرعه مال خانواده بوت هاست . این خانم بوت و اینها هم دو بچه هایش ..........
قصه های مزرعه 12 ( قطار بخار کهنه)
نویسنده: عبدالحکیم صالحی پور
در روزگاران قدیم در دهکده ای که کنار یک در یاچه واقع شده بود ....
نویسنده: آیلا چنار اوغلو
توی یک روستا مردی زندگی می کرد به نام غدیر خان او بزی داشت که مثل جان برایش عزیز بود .....
یه دختر کوچولوی تپل مپلی بود که همه گل گلی صداش می کردند .چون مادرش همیشه ...........
نویسنده: محمد علی دهقانی
دنیای غزب که امروزه به نام های اروپا و امریکا شهرت دارد فرهنگ و تمدن خودش را از دو کشور قدیمی به ارث یرده است .......
نویسنده: زینت السادات طبا طبایی
ماه در اسمان نور افشانی می کرد و سطل مهربان خسته از کار روزانه در گوشه ای از آشپز خانه ........
نویسنده: زینت السادات طبا طبایی
آبگرمکن کوچک که خیلی عصبانی بود قل قل صدا میکرد ......
نویسنده: بنفشه رسولیان
چند روزی می شد که از سبزک خبری نبود حتی نزدیک ترین دوستش جیرک هم نمی دانست او کجاست ؟
نویسنده: سوسن طاقدیس
در گوشه جنگلی یک درخت کاج بود . روی تنه کلفت کاج سوراخ کوچکی بود .........
نویسنده: بهروز فرج الهی
روزی از روز ها نانوای مهربانی گرده نانی پخت که بسیاربزرگ وخوشبو و برشته بود......
بهترین نان برای مهربان ترین حیوان
نویسنده: ناصر یوسفی
باد ردی ویرا نه ها می وزید و خاکی نیم سوخته را با خود به هوا بلند می کرد ....
نویسنده: علی اکبر ایراندوست
آزاده تا صدای زنگ مدرسه را شنید کنار پنجره ایستاد و به پایین خیره شد ..
نویسنده: نوربرت لاندا
به دوستم ببری گفتم : به نگاه کن . خورشید بالا آمده ..چقدر قرمزه ......
نویسنده: نوربرت لاندا
قلک من و ببری پر شده بود . دیگر حتی یک دانه سکه هم توی آن جا نمی گرفت......
نویسنده: فریبا کلهر
درخت سیب پر از سیب های قرمز و آبدار بود . ماه از توی آسمان به درخت سیب نگاه کرد .......
قصه های قد و نیم قد برای کودکان ( آخ و اوخ قهرمان)
نویسنده: فریبا کلهر
توی دشت کره اسب روی پاهایش ایستاده بود دو تا دستش را تکان می دادو ...........
قصه های قد و نیم قد برای کودکان ( دو موش و یک آرزو)
نویسنده: فریبا کلهر
روزی تمساحی که قور باغه وگنجشک و دختر کوچولویی را شکار کرده بود زیر درختی دراز کشیده بود .......
قصه های قد و نیم قد برای کودکان ( ماه لاغر مردنی)
نویسنده: فریبا کلهر
یک روز صبح بزه از خواب بیدار شد و رفت صحرا علف بخورد .......
قصه های قد و نیم قد برای کودکان ( یک خانه و دو کرگدن )
نویسنده: فریبا کلهر
یک روز سرد موشه افتاد توی آب . هی دست و پا زد اما نتوانست از اب بیرون بیاید.....
قصه های قد و نیم قد برای کودکان ( خورشید خانم مامان شده )
نویسنده: فریبا کلهر
آقای نقاش ساختمان داشت خانه ای را رنگ می زد که شب شد , خسته شد , کارش را تمام کرد و .......
قصه های قد ونیم قد برای کودکان ( چه گربه های گرم و نرمی )
نویسنده: فریبا کلهر
دختر کوچولویی با سایه اش دعوا کرد و به او گفت : برو ......چرا هر جا می روم دنبالم می آیی ؟........
قصه های قد و نیم قد برای کودکان ( لالایی موش ها )
نویسنده: فریبا کلهر
هوا ابری بود آقا خرگوشه از لانه اش بیرون آمد کمی که رفت جوجه تیغی از او پرسید : کجا می روی ؟......
قصه های قد و نیم قد برای کودکان ( مهمان ناخوانده ی فضایی )
نویسنده: محمود پور وهاب
نسیم خنکی می وزید . علف ها و گیاهان کنار راه هوا را خوشبو کرده بودند......
نویسنده: مجید ملا محمدی
جنگ تازه تمام شده بود جنگجویان داشتند از جنگ بر می گشتند
نویسنده: محمود پور وهاب
شترش را کنار مسجد بسته بود و خودش کنار شتر , امدن مردم را به مسجد تماشا می کرد........
نویسنده: محمود پور وهاب
خنده از لب های مرد مسیحی جدا نمی شد . از هر روز خوش حال تر بود ....
نویسنده: محمود پور وهاب
آسمان صاف و آبی بود . درخت ها جوانه زده بودند . نسیم بهاری بوی سبزه و گل می داد.......
نویسنده: آلبرتین دوله تای
در همان موقع گنجشک کوچگی که روی درخت کنار مادر ش نشسته بود لیلی را دید ....
نویسنده: محمد حمزه زاده
مدتی بود که کبری با دیگران در گوشی حرف می زد . حتی حرفهای را که می شد با صدای بلند گفت او.........
نویسنده: مژگان شیخی
یکی بود یکی نبود . توی یک جنگل سبز چنار پیری بود ودر بالای چنار پیر کلاغی خانه داشت ........
نویسنده: مه دخت کشکولی
محله بی درد سری بود . هر کوچه نام گلی داشت . درها آهسته باز می شد و........
نویسنده: محمود بر ابادی
ما هر روز در کوچه وخیابان رفت و امد می کنیم بچه ها به مدرسه میروند ...........
نویسنده: داگلاس وود
مهارت های زندگی ( خیلی کارها هست که مردم عادی می توانند انجام دهند ولی مامان ها نمی توانند.) ..........
نویسنده: فرشاد هاشمیان
توی یک جنگل پشت اون کوه بلند سمت اون صبح قشتنگ یه جای خوب و لطیف , پر گلهای قشنگ .......
نویسنده: شکوه موسوی
اوایل بهار بود در مزرعه دهکده حیوانات جنب و جوش تازه ای را آغاز کرده بودند ملخ باری خودش سوت می زد .......
نویسنده: بتول سعیدی
در روزگاران قدیم در دامنه کوهی که جنگلهای پراکنده بلوط جای آن را زیبا و سبز رنگ کرده بود ........
نویسنده: بتول سعیدی
حتما تا حالا کبوتر را از نزدیک دیده اید که بعضی وقت ها دسته جمعی با هم پرواز می کنند خیلی پرنده های دیگر هم گاهی دسته جمعی پرواز می کنند و بعضی از پرنده ها برای کوچ کردن ........
نویسنده: بتول سعیدی
در انتهای یک دشت زیبا و با صفا که گلهای شقایق وحشی و بومادران و چمن های تازه سر تا سر ان را پوشانده بودند ..........
نویسنده: بتول سعیدی
در یک جای دور پشت کوههای بلند دشت سرسبزی بود که در کنار آن درختان بلند روییده بودند ........
نویسنده: بتول سعیدی
توی یک دریا یک جزیره کوچکی بود که یک درخت بزرگ انجیر و چند درخت دیگر در ان جا بود .........
نویسنده: سالدانا ارنگا
روز ی در یک جنگل که حیوانات زیادی در آن زندگی می کردند لاک پشت یواش یواش .......
نویسنده: میلو سرواتیلو
سه پرنده کوچک در پایین تپه پر از برفی با هم صحبت می کردند ...........
نویسنده: ژنو یو پتی
پسر کوچولو با شتاب به مدرسه میرود . او خیلی خوشحال است . امروز صبح مادرش .....
نویسنده: شکوه قاسم نیا
یکی بود یکی نبود . روی لباس مینا کوچولو سه تا دکمه بود . دکمه وسطی شیطان و بازیگوش بود ........
قصه های کوچک برای بچه های کوچک
نویسنده: حسین فتاحی
روز ی روزگاری در یک صحرای بزرگ پروانه سفیدی زندگی میکرد با این که پروانه ها........
قصه های کوچک برای بچه های کوچک
این کتاب در باره کتی و دوستش لورا است . لورا زیاد غیبت می کند . راستی تو می دانی ......
نویسنده: اعظم تبرایی
اسم این دختر سارا است . او دلش می خواهد هر چه زود تر بزرگ شده و به مدرسه برود . او ............
نویسنده: استن وجن بر نشتاین
خانواده خرس ها هم مثل هر خانواده دیگر از هر چیز خوب در زندگی لذت می بردند.......
نویسنده: سعید خاکسار
خرس برادر و خرس خواهر که با بابا و مامانشان در خانه درختی بزرگ در کنار جاده خاکی رو به آفتاب در وسط سرزمین خرس ها زندگی می کردند.....
نویسنده: سپیده خلیلی
روز ی روزی روزگاری بین دو کشور جنگ بزرگی در گرفت و سه سرباز به دست سپاه دشمن اسیر شدند بعد از مدتی .....
نویسنده: سپیده خلیلی
روزی روزگاری سربازی بود که سالهای سال به پادشاهی خدمت کرده بود ولی حالا که پیر و ناتوان شده بود ...........
نویسنده: سپیده خلیلی
مردی بود که سه پسر داشت و تمام ثروتش خا نه ای بود که با پسرانش در آن زندگی می کرد......
نویسنده: سپیده خلیلی
هیزم شکن فقیری بود که با زن و سه دخترش در کلبه کوچکی نزدیک یک جنگل بزرگ زندگی می کردند......
نویسنده: عبدالمجید نجفی
هنوز هم باورم نمی شود . اشرف خانم خواهر رخساره و زن همسایه مان کوتاه قد و تو پر بود .........
نویسنده: مهدی آذر یزدی
یک روباه بود که مانند همه روباهها حیله گر و ناقلا بود و....
قصه های خوب برای بچه های خوب
نویسنده: ماجده محمدی
چراغ اتاق حاج صادق روشن می شود . نور می افتد روی صورت ........
نویسنده: ژان ماری دوبیار
خوب یادم هست پانزده ساله بودم و تعطیلات را به جزیره رفته بودم تا .......
امروز بابا خیلی سر کیف است . از سر صبح بوق را گذاشته جلویش و با دستمال و برس افتاده است به جانش و ........
نویسنده: فانی جولی
اما یک روز چشمم افتاد به شکم مامانم مثل توپ باد کرده بود .........
نویسنده: فانی جولی
من داداش کوچولویم را دوست دارم او خیلی بامزه است ......
نویسنده: فانی جولی
اسم من گودون است . توی محل همه من را می شناسند .هفته پیش.....
نویسنده: رضا رئیسی
با پاهای برهنه روی ماسه های روان می دویدن . دریا درجوش و خروش بود .....
نویسنده: شل سیلور استاین
عمو شلبی پیر شما هم روزگاری آموزگاری داشت که اسمش رابرت کاشبی بود ............
نویسنده: دکتر زیوس
در جزیره ی دور افتاده ای به اسم سالا ما ساند پادشاه آبگیر لاک پشتی بود به نام یر تل..........
نویسنده: برایان موزس
وقتی خوش ححالم انگار مثل پرنده ها در آسمان پرواز می کنم .....
نویسنده: برایان موزس
وقتی می ترسم مثل ژله ای می شوم که توی بشقاب می لرزد .......
نویسنده: سید مهدی شجاعی
چرا ماتم گرفته ای نازنین ؟ در سوگ برادر نشسته ام . داغ برادر با ادم چه می کند ؟ قلب آدم را به آـش می کشد
نویسنده: ژان ماری گوستاو لو کلزیو
اسمش دانیل بود اما دوست داشت سند باد صدایش کنند چون ......
کسی که هرگز دریا را ندیده بود
نویسنده: مجتبی آموزگار
با یک جاروی دستی خانه را می رفت مثل یک دسته گل شسته و رفته می کرد ...
نویسنده: حسین فتاحی
روزی روزگاری در سرزمینی بزرگ پادشاهی به اسم ملک یونان زندگی میکرد .....
قصه های تصویری از هزار و یک شب
نویسنده: ناصر یوسفی
باد روی پروانه ها می وزید و خاکی نیم سوخته را باخود به هوا بلند میکرد . نوید با خانواده اش ....
نویسنده: و. سوته یف
روزی خار پشتی به سوی خانه خود می رفت خرگوشی در بین راه خود را به او رساند.......
نویسنده: مایکل فورد
اواسط قرن پنجم قبل از میلاد مسیح است . شما پسر بچه ای هستید که در یک دهکده کشاورزی کوچک.....
آیا دلتان می خواهد ورزشکار یونانی بودید
نویسنده: علیرضا بهمنی
در زمانهای قدیم زنی بود که آرزو داشت صاحب یک فرزند شود او هر روز دعا میکرد و از خدا می خواست که ......
نویسنده: شاگاهیراتا
روزی روزگاری شیطان آینه ای جادویی ساخت . آیینه طوری بود که همه چیز را بد نشان می داد........
نویسنده: مرجان خادمی
صدای بوق اتومبیل شنیده شد . حدیث و محسن به طرف مادر دویدند و.........
نویسنده: الکسی تولستوی
در سالهای قدیم پادشاهی بود که سه پسر داشت . زمانی که پسرها بزرگ شدند آنها را ........
نویسنده: نوربرت لاندا
وقتی که نقاشی تمام شد گفتم : خت دیگر خسته شدم . حالا بیا از خانه بیرون برویم و کمی در هوای صبح گردش کنیم ......
نویسنده: مهدی آذر یزدی
روزی بودو روزگاری یک درویش بود و یک خر داشت که برآن سوار می شد و از این آبادی به آن آبادی سفر میکرد .........
قصه های خوب برای بچه های خوب
نویسنده: ژان ماری گوستاو لو کلزیو
پسر گوچولویی بود که همیشه حوصله اش سر می رفت ..........
نویسنده: ژان ماری گوستام لو کلزیو
آ ن جا نقطه ی آغاز هستی بود . هستی تماما از آن جا شروع می شد . هیچ کس روی دریا وجود نداشت . هیچکس جز پرنده ها ........
نویسنده: طاهره ایبد
یک پغور قاتی بود که وسایل خانه اش از دستش کلافه بودند .پغور قاتی , هیچ وقت حال وسایل خانه را نمی پرسید.............
نویسنده: دن گاتمن
اسم من ای جی است و از مدرسه بدم می آید . وقتی کتاب گویا روی سی دی داریم چه لزومیدارد خواندن یاد بگیریم ؟......
آقای میچل دانشمند خل و چل
نویسنده: دن گا تمن
داستان من درباره هیو لا های آدم خوار غول پیکری بود که سوار بر دو چرخه های .....
خانم دانته مارا دست انداخته
نویسنده: اریش ازر
تابستان بود . مدرسه ها تعطیل بود . من و بابام به کنار دریا رفتیم . چند روز آنجا ماندیم . گردش و تفریح خوبی.......
نویسنده: شکوه قاسم نیا
یکی بود یکی نبود . در روزگاران پیش تقریبا 1400 سال پیش از این مردی بود به نام عبد المطلب ...........
نویسنده: اریش ازر
معلم سه تا جمع به ما داده بود جواب هر سه جمع من غلط بود . معلم دفتر حسابم را نشانم داد........
نویسنده: زهره چهرازی
در حدود 4000 سال پیش در دشت های سر سبز و حاصل خیز بین دریای سیاه و در یای مازندران.......
نویسنده: مستانه چهرازی
پاسارگاد از مکان های تاریخی مربوط به دوره هخامنشیان است این مکان در 130 کیلومتری ........
نویسنده: منصور چهرازی
تخت جمشید یکی از بناهای بزرگ و بسیار قدیمی کشور ایران است که در استان فارس در دشت مرودشت قرار گرفته ........
نویسنده: شاگاهیراتا
در شهری کوچک سگی به نام لاسی زندگی می کرد که خیلی باهوش بود لاسی هرروز ساعت 4 بعد از ظهر به مدرسه می رفت تا .....
نویسنده: عباس یمینی شریف
در گوشه ای از جهان در زیر آسمان لاجوردی در کنار دریای نیلگون جایی بود که ساحلش را جنگلی انبوه ..........
نویسنده: سمیرا ذو الفقاری
آن روز تعطیل بود و احسان مثل همه ی بچه ها یی که در روزهایی تعطیل سرگرم کارهای مختلفی می شوند...........
نویسنده: مجید راستی
کوه سنگی هنوز بی نوشته بود . نمی دانست چه زمانی کدام پادشاه فرمان خواهد داد که رویش هنر مندان سنگ تراش حرف هایش را بنویسند........
نویسنده: نور الدین زرین کلک
یک کرم ابریشم کوچولو بود که شبها همیشه طاقباز می خوابید......
نویسنده: سبا بابایی
روزی روزگاری یک روباه و یک لک لک در کنار جنگلی زندگی می کردند............
نویسنده: کامبیز ملک شامران
باران تندی می بارید و از بام ها و دیوارهای محله ی گود بوی تند کاهگل بر می خواست..............
می روم برای کرم ها لانه بسازم
نویسنده: مسلم ناصری
چوپان نگاهی به دور و برش انداخت . جز گله ای که آهسته دور می شد کسی را ندید ...........
نویسنده: سید جواد هاشمی
آن شب شب تولد زهره بود و او از اینکه یکسال بزرگتر شده احساس خوش حالی می کرد ........
نویسنده: شاگاهیراتا
در زمانهای خیلی دور پادشاهی بودکه دلش می خواست همیشه لباسهای خوب بپوشد........
نویسنده: زینت السادات طبا طبایی
زمستان بود هوا سرد و سرد تر می شد و برف از آسمان می بارید ...........
نویسنده: جنیفر مور مالینوس
آن چه انجام می دهم و یا جاهایی که می روم مهم نیست ............
نویسنده: جوانا کول
بیشتر حیوانات صحرایی ماکت ما خونسرد بودند . کارلوس فکر نمی کرد که آنها بتوانند در صحرایی گرم و.....
سفرهای علمی بیابان پر خطر
نویسنده: ویولت رازق پناه
بابای من در کشتی کار می کند به همین خاطر بیشتر وقت ها .......
قصه های من و مامان جلد اول
نویسنده: ویولت رازق پناه
مامانم کلید خانه را به من داد و گفت : امروز از دکتر وقت گرفته ام . بعد از ظهر ..............
قصه های من و مامان جلد دوم
نویسنده: مرتضی امین
آن روز سکاکی یکسره تا شب کار کرد . کار صندوقچه تقریبا تمام شده بود که ...........
نویسنده: اسماعیل هنر مند نیا
روزی در حالی که در اطراف بیشه گردش می کرد چشمش به درخت انجیری که در نزدیکی ساحل بود افتاد........
داستان های کلیله و دمنه میمون و لاک پشت
نویسنده: نورا حق پرست
دلم برای جوجه ها می سوخت . دوست داشتم راحت و آزاد باشند........
نویسنده: حسین شرقی
روزی روزگاری در میان دشتی سر سبز و باصفا خانه نقلی و کوچکی بود که در ان پیر زن مهربانی ..........
نویسنده: محمد علی دهقانی
در روزگار قدیم مردی راست گو و درست کار در شهری زندگی می کردند که در بین مردم به نام راه معروف شده بود .......
نویسنده: زینت السادات طبا طبایی
در یک شهر کوچک دو پنجره در دیوار یک خانه قدیمی و یک خانه جدید زندگی می کردند........
نویسنده: فریبا کلهر
توی یک خیابن سر بالا هندوانه ای قل خورد و از ماشین پایین افتاد ..........
نویسنده: محمد رضا شمس
درست وسط حیاط مهد کودک یک درخت چنار بود . بالای این درخت چنار بود ...........
نویسنده: لاله جعفری
آقتی نانوا صدایش را شنید و گفت : مورچه قرمزه اگر نان می خواهی باید بروی توی صف
نویسنده: محمد رضا یوسفی
کبوتر سفید به ستاره کوچک نگاه کرد و گفت : تو ستاره آسمانی جای تو در آسمان خالی است نگاه کن............
نویسنده: زینت السادات طبا طبایی
در شهر حیوانات کلاغ همیشه از همه چیز و همه کس خبر داشت .برای همین وقتی .........
نویسنده: میکائیل انده
در سرزمینخواب مهمترین چیز برای مردم خوابیدن است به همین دلیل به آنجا می گویند سرزمین خواب.........
نویسنده: میج کلی
ملکه زنبور ها از بستر بیرون آمد و گفت : لباس و تاج مرا بیاورید .....
از همه بدم می آید ( مهارت زندگی )
نویسنده: محمد رضا یوسفی
آن روز که خورشید مانند یک گل آفتابگردان از پشت قلله های سر به فلک کشیده طلوع کرد ...........
نویسنده: ژیلا احمدی
خاله گلدونه پیر زنی بود مهربان و خنده رو , خوش زبان و تپل مپل , پیراهن مخملی توی این دنیا بود تک و تنها
ماجرا های خاله گلدونه و جوجه ناردونه
نویسنده: دکتر هوشنگ اشترانی
مرذدم سرزمین ایران زندگی راحت و خوشی داشتند . در آن زمان کاووس شاه در ایران حکومت می کرد .........
افسانه ملک جمشید و دیو جادوگر
نویسنده: مهری ماهوتی
غروب بود و هوا رو به سردی می رفت . باد پرده های خیس را روی طناب ..........
نویسنده: مهری ماهوتی
اذان ظهزر را می گفتند که خاله لیلا توی حیاط آمد و روی پله نشست
نویسنده: ناصر نادری
نزدیک غروب بود . خورشید آخرین پرتوهایش را از زمین جمع می کرد . چاپار سوار بر اسب تیز رو به سوی لشکر گاه می تاخت
نویسنده: هایده کروبی
همه مردم از بعضی جهات شبیه هم هستند.....
نویسنده: ابراهیم زاهدی مطلق
شکوفه جلو مغازه ماهی فروشی ایستاد . عروسکش را به سینه اش چسباند به یک ماهی .............
نویسنده: افشین اعلا
یک شب ستاره ها نوی اسمان نشسته بودند . گل می گفتند و گل می شنیدند
نویسنده: زینت السادات طبا طبایی
در یک شهر کوچک دو پنجره در دیوار یک خانه قدیمی و یک خانه جدید زندگی می کردند.........
نویسنده: زینت السادات طبا طبایی
در شهر حیوانات کلاغ همیشه از همه چیز و همه کس خبر داشت .................
نویسنده: زینت السادات طبا طبایی
خاله مر غابی , خانم خیلی تمیزی بود . او مدتی برای مهمانی ..........
نویسنده: حسین فتاحی
روز ی روزگاری چهار تا دوست بودند که همیشه با هم سفر می رفتند ..........
هزار یک شب ( قاضی پنج ساله)
نویسنده: احمد عربلو
ملا نصر الدین , برای چندمین بار دستهایش رابه آسمان بلند کرد و ...........
نویسنده: افسانه شعبان نژاد
زنبوره کجاست ؟ روی گلا گلهای کی ؟ گلهای ما
نویسنده: مرجان کشاورزی آزاد
سنجاب کو چولو دست هایش را زیر چانه اش زده بود ......
نویسنده: نورا حق پرست
همیشه تعطیلات تابستان برایم پر از خا طره بود . به خصوص روز هایی را که در روستا میگذراندیم ...
نویسنده: محمد حسین فکور
آسیای کوچک , دور خودش می چرخید . از اطراف سنگ آرد سفید بیرون می ریخت
نویسنده: زینت السادات طبا طبایی
توی دهکده ای پر از گل , مرغ حنایی با جوجه هایش زندگی می کرد .......
نویسنده: زینت السادات طبا طبایی
برف زیادی باریده بود . دانه های برف آن قدر زیاد و پر آب بود که ...........
لباسی گرم برای خرگوش بازیگوش
نویسنده: زینت السادات طبا طبایی
آبگرمکن کوچک که خیلی عصبانی بود قل قل صدا می کرد و..........
نویسنده: زینت السادات طبا طبایی
در حیاط خانه ی کبری خانم یک درخت توت و یک درخت گردوی بلند بود که ..........
نویسنده: هایده کروبی
هنگام رفت و آمد سر و دست خود را از پنجره ماشین بیرون نیاور .......
نویسنده: سحر انواری
لو لو به ابر هایی که از بالای سرش می گذشتند . نگاه می کرد که ناگهان ..........
نویسنده: حمید گروگان
آقا فیله خیلی راه رفته بود و خسته به نظر می رسید .........
نویسنده: مهدی معینی
من کجا هستم ؟ در سبزه زار , کنار سعید همان پسری که چشم به آسمان دوخته؟
نویسنده: سپیده خلیلی
اذان می گوید . یعنی به همه خبر می دهد که وقت نماز است . .......
نویسنده: زینت السادات طباطبایی
ماه در اسمان نور افشانی می کرد و سطل مهربان خسته از کار روزانه در گوشه ای از آشپز خانه به خوابی عمیق فرو رفته بود .
نویسنده: سهیلا فرحمند
شنل قرمزی در سراسر مسیر برکه باز ی می کرد تا به نزدیکی خانه مادر بزرگ رسید .
نویسنده: مهری ماهوتی
آهو خانم گفت : بره کوچکم این جا دوری بزن
نویسنده: عبد الحسین فخاری
آره دختر کم , وقتی او بیاید شادمانی و سرور همه جا را فرا می گیرد
نویسنده: وحیده برجسته باف
سالهای پیش در چراگاههای آفریقا , شیر , سلطان حیوانات داشت
نویسنده: تریس مورونی
وقتی عصبانی می شوم . فکر می کنم سرم دارد می ترکد
نویسنده: مهناز جلیلی
چراغ باید کاری می کرد فکر کرد و فکر کرد .........
وقتی لیزار از مینی بوس پیاده شد و منتظر بود تا مینی بوس حرکت کند ..........
نویسنده: بر نارد وبر
شجاعت انواع مختلف دلرد . گاهی ترسناک ...........
نویسنده: الوین تر سلت
بعضی شبها که ماه به گردش می امد در چاه سرک می کشید تا ....
نویسنده: تیثری روبر شت
دیروز لبخندم را گم کردم . هوه مرا نگاه می کردند
نویسنده: فریبا کلهر
مادر خسته دنبال گربه دوید و گفن : اکر بگیرمت تمام موهای تنت را می کنم و..........
نویسنده: فرامرز کشتکار
در یکی از پارکهای سر سبز و قشنگ بچه های زیادی مشغول باز یو شادی بودند ....
نویسنده: پری سیما طاهباز
پوست تنم راه راه تو جنگلم گاه گاه شاید بگی خرم من از خر قشنگترم ...........
نویسنده: تونی گراس
آنا یک دختر کوچولو بود. اما خیلی دوست داشت که بزرگ باشد
نویسنده: تونی گراس
نگی به ورزش اسب سواذی علاقه داشت . اما وقت اسب سواری هم نگران بود .........
نویسنده: تونی گراس
یک روز قلی و خانواده اش به تماشای یک نمایش رفتند . نمایش شروع شد
نویسنده: تونی گراس
هامی شب ها دیر می خوابید . او هر شب بهانه ای می آورد تا به رختخواب نرود
نویسنده: تونی گراس
دی دی همیشه دیر می کرد . او به همه جا دیر می رسید .
نویسنده: تونی گراس
ریسی خودش را از همه دانا تر می دانست . بنابر این همیشه رئیس بازی در می اورد .
نویسنده: تونی گراس
مادر تلی پسرش را خوب می شناخت. بنابراین صبح روز بعد غذای او را توی ظرف کوچکی ریخت و صدا زد : پسرم بیا صبحانه ات را بخور
نویسنده: ناصر یوسفی
قصه هایی برای کودکان، که با توجه به ارزش های زندگی و فرهنگ صلح برای کودکان خردسال تدوین شده است.شما میتوانید با توجه به بهداشت روانی کودکان،هرشب یک قصه زیبا برای آنها بخوانید. .
قصه هایی برای خواب کودکان
نویسنده: تونی گراس
هر روز صبح سر و صورتش را خوب می شست , لباس تمیز می پوشید ...........
نویسنده: داریوش صادقی
ارام آرام امد تا نزدیک بانک رسید
نویسنده: مندی راس
توی ایستگاه قطار شهر داستانی رئیس ایستگاه با بسته منتظر الف بود .
نویسنده: بل مونی
من با پدر و مادرم و دانیل زندگی می کنم . من عاشق سخنرانی و دوچرخه سواری ام از سبزیجات خوشم نمی اید.........
نویسنده: بل مونی
کیتی فکر کرد که این اصللا ایده ی خوبی نبود . اصلا هیجان انگیز نبود .
نویسنده: داوود شعبانی داریانی
روزی دختر کوچولویی بود به نام کیتی که نمی خواستدندان هایش را بشوید
من نمی خواهم کیتی دختر آتش پاره
نویسنده: بل مونی
کیتی می دانست که او دقیقا همان جاست . یک شب در خواب به سراغش آمدو وقتی از خواب پرید.....
نویسنده: بل مونی
مشکلا ت یک دختر آتش پاره
نویسنده: حافظ میر آفتابی
از نظر پیمان جهانی حقوق کودک همه افراد زیر 18 سال مورد حمایت این پیمان قرار می گیرند
نویسنده: اسپنسر جانسون
یک روز عصر , لیز مایکلز که روز گاری با بیا گرین کار می کرد.......
نویسنده: سیلوی زیراد
آقا گربه فوری رفت سراغ موش . سرش داد کشید : دیشب وقتی خواب بودم تو امدی و پنیرم را دزدیدی
دعوا نکنیم گفت و گو کنیم گربه شکمو
نویسنده: سیلوی زیرارد
شترهای دو کوهانه تا چشمشان به اقا شتر یک کوهانه افتاد
دعوا نکنیم .....گفت و گو کنیم شترهای دو کوها نه
نویسنده: محمد رضا محمدی نیکو
آن شب برای آرش سپیده بسیار دیر دمید . نسیم که بوی صبح با خود آورد ..............
نویسنده: عبد المجید نجفی
دلش خنک شد , اما جنازه روی دستش مانده بود . چیزی به اذان مغرب نمانده بود .
نویسنده: مسلم قاسمی
گوشه ای از جنگل چارچوب در خانه ای جنگلی در سمت راست به عنوان خانه جنگلبان.........
کوتوله ای که همیشه فریاد میزد
نویسنده: خسرو شایسته
می گویند سالهای پیش حاکمی می زیست خونخوار ...............
نویسنده: دوگ پیترسون
این پرونده روز یبایگانی خواهد شد . از ماجراهای کارا گاهان ویژه ضد خرابکاری ..............
نویسنده: محمدرضا یوسفی
هیچ روستا یی غروب روستای مارا نداشت . دل ادم از خورشید که می لرزید ......
نویسنده: بتول سعیدی
در این قصه، دوستیهای مصلحتی دشمنان نشان داده میشود .ماجرا از این قرار است: موشی خود را از هر سو گرفتار جغد و راسو میبیند .او به ناچار برای دور ساختن مهاجمان به گربهای پناه میبرد که او نیز اتفاقا در دام صیادی گرفتار شده است .موش بندهای دام را پاره میکند و یک بند را برای احتیاط نگاه میدارد و به محض رسیدن صیاد آن یکی را نیز پاره میسازد و سرانجام به مکانی امن میگریزد.
نویسنده: جعفر ابراهیمی
در زمان های قدیم یک جنگل بزرگ بود پر از درخت و گل و سبزه , پرندگان و حیوانا ت زیادی زندگی می کردند . اما ناگهان اتفاقی افتاد و...............
نویسنده: جعفر ابراهیمی
در روزگار قدیم، باغبانی باغ بزرگی با درختهای میوة فراوان داشت. پرندگان زیادی به این باغ پردرخت میآمدند و آواز میخواندند و از زیباییهای باغ لذت میبردند. یک روز ...
پرنده گرفتار ئ باغبان طمعکار
نویسنده: مژگان شیخی
یک روز بلبل نوک طلا از صدای گریه دختر کوچکی از خواب بیدار شد. می خواست از او بپرسد که چرا گریه می کند، اما دختر از آنجا دور شد و نوک طلا هم خیلی ..
نویسنده: زهره پریرخ
بی بی نازنین مهربان چند تا مرغ داشت که هر روز برای او تخم می گذاشتند. یک روز که برای فروش تخم مرغها به بازار رفته بود چشمش به یک پارچه قشنگ ...
نویسنده: اریک ای کیمل
(قصه های ماندگار)شهر کنستانتین در کرانه های دریای سیاه قرار دارد.سالیان بسیار دور مردی به نام گرشن و همسرش در ان شهر زندگی می کردند.
نویسنده: سید مهدی شجاعی
قصه عجیبی است قصه این دختر اسمانی هزاران سال بود که چشم انتظار امدنش بودم وهر بار که نوزادی پا به جهان می گذاشت چشم گشودم تا مگر روی او را ببینم.
نویسنده: افسانه شعبان نژاد
بزی بزغاله باز هم به این طرف به این طرف و ان طرف نگاه کرد
نویسنده: نیچل نادسن
آن وقت با قدم های نرم و آرام به بخش کتاب های داستان رفت و آن جا خوابش برد
نویسنده: جان جی موث
دوستان نیکلای سعی کردند اولین پرسش او را پاسخ دادند
نویسنده: سوزان جفرذ
از مجموعه کتابهای سبز می باشد . در گذشته ای بسیار دور که حالا دیگر تقریبا همه نشانه هایش در غبار دشت گم شده است .مردمانی باستانی بودند که امریکا می خوانیمش
نویسنده: کارل رحمان
مرغ دریایی با صدای گوشخراشی گفت : ببخشید منظور تو از این کار چیست ؟ تو به چه حقی از من سبقت میگیری ؟
نویسنده: هانس دو بیر
در قطب شمال همه چیز و همه جا سفید است
نویسنده: احمد اکبرپور
دزد یک پسر بچه است . او کمین می کند تا وقتی مغازه دار حواسش نباشد
نویسنده: اریک کارل
خروس آواز خواند و پسرک بیدار شد . از پنجره بیرون را نگاه کرد
نویسنده: مالی گرومز و تا کا شی اودا
مادر از بجه دلفین می پرسد : آیا تو برای شنا کردن به اندازه کافی احساس قدرت می کنی
نویسنده: جودی هیندلی
می توانی کارهایی را که یک فیل انجام می دهد انجام بدهی ؟
می توانی مثل یک فیل راه بروی ؟
نویسنده: شادی آل اقا
آقای باب پار و خانم هلن پار زن و شوهری که تمتم دنیا آنها را می شناختند قهرمانهای واقعی بودند
نویسنده: آلن میلن
یک روز پاییزی ببری جست و خیز کنالن از وسط جنگل هزار درخت می گذشت .
نویسنده: و. سوته یف
معلوم بود که گاری از مدتها پیش در اینجا بوده چون .....
نویسنده: هالی بلک
سه بچه از پله ها بالا دویدند واز راهرو به طرف انبار زیر شیر وانی رفتند.
نویسنده: جمیله گوین
جوتی چهره دخترش را زیر نظر داشت . او که امیدی نداشت از محتوای نامه خبر دار شود گفت :....
نویسنده: دن گاتمن
خانم لیزار جواب داد : حالم خوبه فقط می خواستم نشان بدهم که توی سالن ورزش نباید این کمارها را بکنید.
نویسنده: چارلز دیکنز
مرد همچنان که کارت شناسایی خود را به اسکروج می داد گفت : تردیدی نئارم که .....
نویسنده: کاترین پاترسون
خانه های اجاره ای گر چه جلو باد را می گرفتند اما....
نویسنده: چارلز دیکنز
بعد از ظهر یک روز , روز پیش از کریسمس , که بهترین روزهای سال است در هوای سرد و تیره ماه دسامبر ..........
نویسنده: ماریون دین بوئر
جوئل گفت : چی ؟ از پرتگاههای استارودراک بالا برویم ؟
نویسنده: پی . جی . استال
این کتا قصه ماجراهایی است که دهها سال پیش درگوشه زیبایی از سرزمین اوکراین ر
نویسنده: آنتوان دو سنت اگزوپری
آنتوان فرزند سوم ژان به سال 1900 در شهر لیون زاده شد .
نویسنده: و. مدوئدوف
اگر به خاطر نمره بدی که من درست روز اول مدرسه هندسه گرفتم نبود ..........
نویسنده: جان کریستوفر
با صدای وز وز ی مثل وز وز زنبور از خواب بیدار شدم ....
نویسنده: جانی رو داری
چیپو لینو هفت بردار داشت . به همراه زن و بچه هایش در یک آلونک چوبی زندگی می کرد .
نویسنده: مایکل دوریس
بیشتر سعی کن قبل از رها کردن تیر با چشمهایت هدف را خوب دنبال کن .
نویسنده: مایکل لارنس
آن هفته شروع شد , هفته ای که همه چیز را عوض کرد . راب هریسون دراتاقش قایم شدهبود . برف می بارید و ....
نویسنده: گلی ترقی
آرمان , عصبانی و اخمو , با کالسکه اش در امتداد رود خانه به راه افتاد
نویسنده: مریم فرادی
مرد آبی کوچولو در دنیای آبی خود با مسائلی رو بروست که انسان ها در دنیای کسترده ی روی زمین با آن دست به گریبان اند .
نویسنده: علی افشار
فور من انگلیسی فکری کرد و سپس لبخند زنان آب دهانش را جمع کرد و به درون کاسه آب یخ تف کرد و گفت : .......
نویسنده: مهدی آذریزدی
قصه های برگزیده از سند باد نامه و قابوسنامه . یک روزی بود و یک روزگاری . یک روباه بود که مانند همه روباهها ......
قصه های خوب برای بچه های خوب
نویسنده: فریبا کلهر
قصه های قد و نیم قد برای کودکان (مجموعه اول:جلدهای 1تا5) نوشته ی فریبا کلهر است که توسط قدیانی در سال 1393 و 79 صفحه به بازار عرضه شده است. این اثر از نظر موضوعی در دسته/های ذیل قرار میگیرد: کتاب کودک و نوجوان کودک قصه از این نویسنده کتاب های ذیل نیز منتشر شده است: شوهر عزیز من از انتشارات : آموت دختر نفرین شده از انتشارات : آموت
قصه های قد و نیم قد برای کودکان
نویسنده: فریبا کلهر
قصه های قد و نیم قد برای کودکان (مجموعه اول:جلدهای 1تا5) نوشته ی فریبا کلهر است که توسط قدیانی در سال 1393 و 79 صفحه به بازار عرضه شده است. این اثر از نظر موضوعی در دسته/های ذیل قرار میگیرد: کتاب کودک و نوجوان کودک قصه از این نویسنده کتاب های ذیل نیز منتشر شده است: شوهر عزیز من از انتشارات : آموت دختر نفرین شده از انتشارات : آموت
قصه ها ی قد و نیم قد برای کودکان
نویسنده: از بچه ها برای بچه ها
مجموعه ای از نقاشی . شعر . داستان . ترجمه از بچه ها برای بچه ها
نویسنده: ازبچه ها برای بچه ها
مجموعه ای از نقاشی . شعر . داستان . ترجمه از بچه ها برای بچه ها
نویسنده: از بچه ها برای بچه ها
مجموعه ای از نقاشی . شعر . داستان . ترجمه از بچه ها برای بچه ها
نویسنده: از بچه ها برای بچه ها
مجموعه ای از نقاشی . شعر . داستان . ترجمه از بچه ها برای بچه ها
نویسنده: از بچه ها برای بچه ها
مجموعه ای از نقاشی . شعر . داستان . ترجمه از بچه ها برای بچه ها
نویسنده: مری ک.هریس
این کتاب داستان دخترانی است که در مدرسه با هم آشنا می شوند هتی ، دختری مودب و سر به راه و داوینا ، دختری خودخواه و جشور ، فداکاری هتی برای داوینا باعث تغییر رفتار او می شود اما ....
نویسنده: ناتالی سویج کارلسون
داستانی واقعی از خانهبهدوشان در دورهای خاص در پاریس است که شخصیتها و وقایع آن میتوانند در هر شهر و کشوری و در هر زمانی باشند. آرمان نمونه انسانی شریف و به نوعی ناامید است که برای زندگی و کار انگیزهای ندارد. اما آشنایی با این زن و بچههایی که حکم نوههایش را دارند، باعث امید او به زندگی و تلاش برای یافتن شغل و دست کشیدن از گدایی و خانه بهدوشی است. بچههایی بدون پدر که مادرشان نیز به دلیل امرار معاش همواره گرفتار است، بچههایی بدون سرپناه، محروم از آموزش و هرگونه تفریح، بچههایی که پیوسته د
نویسنده: محسن هجری
, "این مجلد از مجموعهی حاضر، به معرفی "سربداران"، از امرای محلی سبزوار، در قالب داستان اختصاص دارد كه نزدیك 50 سال از حدود سال 737 تا 788 هـ . ق. در سبزوار و بعضی ولایات مجاور فرمانروایی كردند. امرای این سلسله 12 تن بودند با نامهای: خواجه عبدالرزاق باشتینی، امیر وجیهالدین مسعود، آقا محمدآی تیمور، كلواسفندیار، خواجه شمسالدین فضلالله باشتینی، خواجه شمسالدین علی چشمی، خواجه یحیی كرابی، ظهیرالدین كرابی، حیدرقصاب، میرزا لطفالله، پهلوان حسن دامغانی، و خواجه علی موید. گفتنی است، هیچیك از این ام
نویسنده: اسکار وایلد
در این مجموعه، 9 داستان کوتاه از آثار اسکار وایلد، شاعر و نویسنده ایرلندی، ترجمه و بازنویسی شده است. این داستانها عبارتاند از: غول خودخواه، کودک ستارهای، روز تولد اینفتا، پادشاه جوان، ماهیگیر و روحش، شاهزاده خوشبخت، ضیافت کریسمس، بلبل و گل سرخ و دوست صمیمی.
نمایش در اندازه اصلی شاهزاده ی خوشبخت
نویسنده: ویلهلم کارل گریم، یاکوب لودوی
نویسنده: اریش کستنر
خواننده عزیز اسم من لیموئل گالیور است. حکایتم مربوط به سال 1725 میشود، و من دیگر جوان نیستم. قبلا پزشک کشتی بودم، حالا هم پدربزرگ شدهام...
نویسنده: زهره پریرخ
نتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر کرد: حاکم ساده دلی بود که سرزمینش به اندازه یک تپه و دو دشت کوچک بود.این حاکم آن قدر چاق بود که سایه اش توی خانه اش جا نمیشد
نویسنده: مهدی آذریزدی
قصههای خوب برای بچههای خوب
نویسنده: زهره پریرخ
انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر کرد: یکی بود یکی نبود دو خواهر همسایه هم بودند.یکی اسمش آفتاب خاتون بود و آن یکی مهتاب خاتون.نه پیر بودند و نه جوان همسر و فرزند داشتند و به خوبی و خوشی زندگی میکردند... فروشگاه اینترنتی 30بوک
نویسنده: گیتا گرکانی ، ناصر یوسفی
قصههایی برای کودکان، گنجینهای از بهترین قصههای تألیف، ترجمه و بازنویسی است که با توجه به ارزشهای زندگی و فرهنگ صلح برای کودکان خردسال تدوین شده است. شما میتوانید با توجه به بهداشت روانی کودکان، هرشب یک قصه زیبا برای آنها بخوانید. قصههای هر جلد از این کتابها کودکان شما را به طور غیرمستقیم با فرهنگ اقوام و ملل دیگر و ارزشهای انسانی آشنا میکند.
کتاب قصههایی برای خواب کودکان - بهمن ماه
نویسنده: علی نامور
قصه هایی برای کودکان،گنحینه ای از بهترین قصه های تالیف،ترجمه و بازنویسی است که با توجه به ارزش های زندگی و فرهنگ و صلح برای کودکان خردسال تدوین شده است.شما میتوانید با توجه به بهداشت روانی کودکان،هر شب یک قصه زیبا برای آنها بخوانید. قصه های هرجلد از این کتاب ها،کودکان شما را به طور مستقیم با فرهنگ اقوام و ملل دیگر و ارزش های انسانی آشنا میکند
قصه هایی برای خواب کودکان (مهر)
نویسنده: سارا اچ بنکس
کتابهای کانون پرورش فکری شامل داستانهای سرزمین تاریکی . تپه های لرزان و.......
نویسنده: موسسه پژوهشی کودکان دنیا
قصه هایی برای خواب کودکان (شهریور ماه)
نویسنده: ناصر یوسفی
قصه هایی برای کودکان،گجینه ای از بهترین قصه های تالیف،ترجمه و بازنویسی است که با توجه به ارزش های زندگی و فرهنگ صلح برای کودکان خردسال تدوین شده است.شما میتوانید با توجه به بهداشت روانی کودکان،هرشب یک قصه زیبا برای آنها بخوانید. قصه های هر جلد از این کتاب ها،کودکان شما را به طور مستقیم با فرهنگ اقوام و ملل دیگر و ارزش های انسانی آشنا میکند
قصه هایی برای خواب کودکان (مرداد)
نویسنده: ناصر یوسفی
قصه هایی برای کودکان،گجینه ای از بهترین قصه های تالیف،ترجمه و بازنویسی است که با توجه به ارزش های زندگی و فرهنگ صلح برای کودکان خردسال تدوین شده است.شما میتوانید با توجه به بهداشت روانی کودکان،هرشب یک قصه زیبا برای آنها بخوانید. قصه های هر جلد از این کتاب ها،کودکان شما را به طور مستقیم با فرهنگ اقوام و ملل دیگر و ارزش های انسانی آشنا میکند.
قصه هایی برای خواب کودکان (تیر)
نویسنده: گروه قصه موسسه پژوهش کودکان دن
قصه هایی برای خواب کودکان گنجینهای است از بهترین قصههای تالیف، ترجمه و بازنویسی شده که با توجه به ارزشهای زندگی و فرهنگ صلح برای کودکان خردسال تدوین شده است
قصه هایی برای خواب کودکان خرداد
نویسنده: گیتا گرکانی ، ناصر یوسفی
کودکان خردسال لحظه به لحظه از زندگی خود را در فظاهای یادگیری میگیرند، در هیچ دوره ای از زندگی خود به این میزان نمی آموزند. قصه ها کارکردهای فراوانی برای کودکان دارن؛ مثل: ۱.آشنایی با محیط پیرامون ۲.آشنایی با ارتباط ها ۳.افزایش تمرکز و....
کتاب قصههایی برای خواب کودکان - فروردین ماه
نویسنده: : كالین كلارك
, "«مورچ? تشنه» داستان مورچهای است كه بر اثر تشنگی در حال مرگ بود، تا این كه قطر? اشكی روی او چكید و او را نجات داد. این قطر? اشك با اثر جادویی خود باعث شد مورچه حرف بزند و به این ترتیب مورچه توانست به دختربچهای كه اسیر غول بود، كمك و او را آزاد كند. جلد اول از مجموع? «یك شب، یك قصه» شامل قصههای فصل بهار است و برای هر شب یك قصه در نظر گرفته شده است. برخی از داستانها عبارتاند از: كفش طلایی؛ نخودیخانم؛ قلمموی جادویی؛ درخت سیب و گل قاصدك؛ و موش كوچولو."
یک شب، یک قصه: قصههای بهار
نویسنده: صوفیا محمودی
شامل داستانهای جیر جیرک نوازنده . جنگ ناقوسها و.....می باشد . حالا گروه همنوازان کامل شده بود: بلبل، سگ کوتوله، جویباروباد. که هریک با صدای همنوازی وهمنوایی می کردند......
نویسنده: مصطفی وفایی
مجموعهای از «داستانهایی» برای «کودک» و «نوجوان» با مضامین اخلاقی و اجتماعی است. در این اثر با استفاده از داستانهای کلیله و دمنه، مثنوی معنوی، سندبادنامه و قابوسنامه، داستانهایی برای کودکان و نوجوانان گزینش و گردآوری شده و از والدین خواسته شده است که این داستانها را به روشی که نویسنده گفته برای کودکان بخوانند تا آنان به نتایج اخلاقی مندرج در این داستانها پی ببرند. داستانها با زبانی کودکانه و ساده و روان بیان شدهاند تا تاثیر خوبی بر ذهن و یادگیری کودکان و نوجوانان بگذارد.
نویسنده: مصطفی رحماندوست
هر قصهی این کتاب، مثلی است ایرانی. علاوه بر آن، در دل هر قصهای هم یکی دو ضربالمثل آوردهشدهاست. اگر به ضربالمثل بخش گفتوگو هم بپردازید، با گفتن هر قصه بچهها را با سه ضربالمثل ایرانی آشنا کردهاید. همهی قصههای این کتاب، ریشه در گنجینهی پر ارزش فرهنگ مردم ایران زمین دارد و اصل قصه ساختهی ذهن نویسنده نیست. پرداختن به این قصهها، به تقویت هویت ایرانی فرزندانمان کمک میکند و میان زندگی امروز آنها و ریشههای دیروزشان پلی عاطفی میزند.
کتاب مثل ها وقصه هایشان قصه های فروردین
نویسنده: علی بوذری
قصه هایی برای کودکان،گنجینه ای از بهترین قصه های تالیف،ترجمه و بازنویسی است که با توجه به ارزش های زندگی و فرهنگ صلح برای کودکا ن خردسال تدوین شده است.شما میتوانید با توجه به بهداشت روانی کودکان،هرشب یک قصه زیبا برای آنها بخوانید. قصه های هرجلد از این کتاب ها،کودکان شما را به طور غیر مستقیم با فرهنگ و اقوام و ملل دیگر و ارزش های انسانی آشنا میکند
قصه هایی برای خواب کودکان (اسفند)
نویسنده: محمد میرکیانی
سرزمین ما، سرزمین قصه هاست، زیباترین و شیرین ترین قصه ها در سرزمین ما وجود دارد. قصه هایی که از خواندن و شنیدن آنها هیچ گاه خسته نمی شویم. این کتاب مجموعه سه کتاب از قصه های کهن سرزمین ما، ایران است که پر از پند و اندرز و سخنان زیبا و باارزش است.
نویسنده: عبدالمجید نجفی
مجموعه هفت داستان برای نوجوانان از انتشارات کتابهای قاصدک
از ایستگاه چهارم تا سال گندم
نویسنده: مصطفی رحماندوست
قصه های آبان (مثل ها و قصه هایشان)
نویسنده: فریدون عمو زاده
مجموعه دو داستان از آن شب که بی بی مهمان ما بود و بی شناسنامه ها است
آن شب که بی بی مهمان ما بود
نویسنده: جمعی از نویسندگان
کتاب برگزیده اولین جشنواره کانون پرورش فکری ( شامل داستانهای گراز . مرخصی . لب کلفت . کل محبت و................)
نویسنده: اسکاروایلد -برادران گریم
کتاب حاضر منتخبی است از برگزیده ترین آثار نویسندگانی همچون اسکاروایلد و برادران گردیم که برای کودکان و نوجوانان به رشته تحریر در آمده است
نویسنده: میشائیل انده
این داستان مصور و رنگی دربارهی دو پادشاه است که در دو طرف یک کوه زندگی میکنند. پس از چندی آنها صاحب فرزند میشوند و هر یک میهمانی باشکوهی ترتیب میدهند؛ اما یکی از دورترین فامیل خود را که با هر دو پادشاه نسبت یکسان دارد فراموش میکنند. این خویشاوند دور که البته یک پری بدجنس است در روز مهمانی به قصر هر دو پادشاه میرود به یکی از آنها یک دیگچه و به دیگری یک ملاقه میدهد و میگوید که اگر با ملاقهی مخصوص دیگچهی مخصوص را به هم بزنند لذیذترین و تمام نشدنیترین سوپ دنیا نصیب آنها میشوند. هر دو
نویسنده: داوود غفار زادگان
"مجلد دیگری از سلسله داستانهای شاهنامه که مقابل شما قرار دارد، شرخ نبرد رستم را با خاقان چین برای نوجوانان به تصویر کشیده است. در آغاز قصه، ماجرای لشکرکشی ایرانیان به فرماندهی طوس برای جنگ با تورانیان بازگو میشود. رویارویی دو سپاه به دلیل شمار زیاد سربازان تورانی، مسیر جنگ را به نفع تورانیان تغییر میدهد. تا اینکه رستم به کمک سپاه ایران میشتابد. با گذشت چند روز از نبرد سهمگین میان سرداران دو سپاه، عاقبت خاقان چین به اسارت رستم درمی آید و سپاه ترکان از هم میپاشد."
نویسنده: علی افشار
این داستان شرح زندگی ((شیخ محمدعلی سنگ بستی)) است .او مردی خود ساخته با خصوصیات والای انسانی است .محمدعلی در كودكی یكه و تنها از دهكده سنگ بست خراسان روانه سفر میگردد و در مشهد و تربت جام تحصیل میكند; سپس برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه قم میشود .او سرانجام به درجه اجتهاد نائل آمده، و استادی دانشكده الهیات دانشگاه تهران را كسب میكند .در این داستان، مخاطبان با اتفاقات دهههای 20تا 50و رابطه متقابل مردم با روحانیون آشنا میشوند."
نویسنده: محمد میرکیانی
در کتابهای سه جلدی روزی بود و روزی نبود ، شما قصه های قدیمی را می خوانید . قصه هایی از ادبیات کهن و قصه های عامیانه که با زبانی شیرین بازنویسی شده اند
نویسنده: محمد میرکیانی
در دومین کتاب از مجموعه روزی بود و روزی نبود چهارده قصه کهن برای نوجوانان بازآفرینی شده که عبارتند از :پنیری که آب شد، کیسه گم شده، پهلوانی که ترسید!، عطار و امانت، آدمی که غذای ماهی شد، کودک باهوش، کوهی که تکان نخورد، کبک ها چه گفتند؟، سگ و شیر و مار، میمون ها و کلاه، پسری که نمی گفت الف، راسو و مار، آخرین پند پدر و دزد و آرزو .آخرین قصه، حکایت مرد جوانی است که آرزو دارد دزد شود .دوستانش نشانی پیرمردی را به او می دهند که روزی دزد قابلی بوده و اینک گوشه نشین شده است .او به سراغ پیرمرد می رود
نویسنده: زهره معینی فر
کتاب «هم قصه هم پند» شامل 101 حکایت کوتاه و آموزنده است. هر کدام از این حکایت ها شامل نکته ای اخلاقی است و به موضوع هایی مانند ایثار، امانت داری، صبر، توکل، شجاعت و راست گویی پرداخته است.
نویسنده: لوئیس راک
قصه و دعا شامل ده داستان شاد و خواندنی برای خردسالان است. ماجرای داستان ها همان چیزهایی است كه معمولاً برای بچه ها پیش می آید. ولی هر كدام از این ماجراها در عین سادگی نكته قابل توجهی در خود دارد. این كتاب ویژگی خاصی دارد. در پایان هر داستان یك دعای ساده و صمیمی آمده است كه با ماجرای آن داستان تناسب دارد.
نویسنده: شیوکومار
کتاب مصور «داستانهایی از کلیله و دمنه» نوشتهی «شیو کومار» و ترجمهی «ناهید رشید» است. «میمون و کروکودیل»، «شیر بزرگ و خرگوش کوچک»، «کلاغها و مار سیاه»، «لاک پشت و غازها»، «الاغ مغز ندارد»، «اتحاد یعنی قدرت»، «میمون وفادار» و «چهار دوست» عنوان برخی از داستانهای کتاب است. این کتاب برای کودکان گروه سنی (ب) و (ج) و به صورت دوزبانه (فارسی- انگلیسی) تدوین شده است. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «یک روز مادر کلاغه مار سیاه را دید که از درخت بالا میآید. او برای کمکگرفتن شروع به داد و فریاد کرد و هرکا